کد مطلب:28691 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:119

امام در محاصره سِیَه پیشانی ها












2577. وقعة صِفّین - به نقل از صَعصَعه -:معاویه، عبد اللَّه فرزند عمرو بن عاص را فراخواند و فرمانش داد كه با عراقیان سخن بگوید. وی پیش آمد تا میان دو سپاه قرار گرفت و ندا داد:ای عراقیان! من عبد اللَّه فرزند عمرو بن عاص هستم. میان ما و شما ماجراهایی گذشت كه گاه بر سرِ دین بود و گاه بر سر دنیا. اگر بر سر دین بوده، آری، به خدا سوگند كه هر دو گروه، معذوریم؛ و اگر بر سر دنیا بوده، باری به خدا سوگند كه هر دو گروه، زیاده روی كرده ایم.

ما، شما را به كاری فرا خوانده ایم كه اگر شما، ما را به آن فرا خوانده بودید، هرآینه، اجابتتان می كردیم. اگر خشنودی ما و شما بر این كار گِرد آید، از لطف خداست. پس این فرصت را غنیمت شمرید، باشد كه در آن، پیشه ورْ زندگی از سر گیرد و كشتگان به فراموشی سپرده شوند. و همانا كُشنده، پس از كشته شده، چندان نمی پاید.

آن گاه، سعید بن قیس برون آمد و گفت:ای شامیان! همانا میان ما و شما اموری گذشت كه در آنها بر سرِ دین و دنیا، پشت در پشتِ هم [ با یكدیگر به نبرد ]ایستادیم و شما آنها را نیرنگ و زیاده روی نام نهادید.

امروز ما را به چیزی فرا خوانده اید كه ما دیروز برای پاسداری از همان (قرآن) با شما جنگیدیم. چنین نیست كه با دستاویزی زیباتر از داوریِ قرآن، عراقیان به عراقِ خود و شامیان به شامِ خویش بازگردند. اینك كار در دست ماست نه شما؛ وگرنه ما، ماییم و شما، شمایید.

گروهی رو به علی علیه السلام، برخاسته، گفتند:دعوت آنان را اجابت كن، كه ما هلاك شدیم... جنگ ما را در كام خویش بُرده و مردان كشته شده اند.

گروهی گفتند:با شامیان به همان انگیزه می جنگیم كه دیروز جنگیدیم. این سخن را تنها شماری اندك از عراقیان گفتند و سپس [ آنان نیز] همراهِ جماعت شدند و از گفته خویش بازگشتند و آن گاه، همگان را شورِ سازش فرا گرفت.

پس علی، امیر مؤمنان برخاست و گفت:«همواره كار من با شما بر منوالی كه دوست می داشتم، می گذشت، تا آن كه جنگْ شما را درگرفت. به خدا سوگند، به راستی جنگْ شما را در گرفت و وا نهاد؛ امّا دشمنتان را درگرفت و وا ننهاد. جنگ برای ایشان، بیش از شما، آسیب و گزند در پی آورْد.

هَلا! همانا من دیروز فرماندهِ مؤمنان بودم و امروز، فرمانبَر شده ام؛ دیروز نهی كننده بودم و امروز نهی شده هستم. شما زنده ماندن را دوست می دارید و من نمی توانم به آنچه دوست نمی دارید، وادارتان كنم».[1].

2578. مروج الذَّهب - پس از بیانِ برافراشته شدنِ قرآن ها -:چون بسیاری از عراقیان چنین دیدند، گفتند:«[ داوری] كتاب خدا را اجابت می كنیم و به سوی آن باز می گردیم». و [ در حقیقت، ] ایشان دوستار سازش بودند.

به علی علیه السلام گفته شد:معاویه حق را به تو عرضه كرد و به كتاب خدا فرا خوانْدت. پس، از او بپذیر. و آن روز، از همه سرسخت تر در این سخن، اشعث بن قیس بود. پس علی علیه السلام گفت:«ای مردم! همواره كار شما چنان بود كه می خواستم، تا آن گاه كه جنگْ زخمی تان كرد. به خدا سوگند، به راستی كه جنگ شما را درگرفت و وا نهاد. من دیروز فرمانده بودم و امروز فرمانبَرم و به راستی، شما خواهانِ زنده ماندن هستید!».[2].

2579. امام علی علیه السلام - برگرفته گفتار او، آن گاه كه یارانش در مسئله حَكَمیّت بر او شوریدند -:ای مردم! همانا همواره كارم با شما چنان بود كه می خواستم، تا آن گاه كه جنگْ شما را در هم كوفت. به خدا سوگند، به راستی كه جنگْ شما را درگرفت و وا نهاد و برای دشمنتان كوبنده تر بود. من دیروز فرماندهِ شما بودم و امروز فرمانبَرَم. دیروز نهی كننده بودم و امروز، نهی شده هستم. همانا شما دوستارِ زنده ماندنید و من نمی توانم به آنچه دوست نمی دارید، وادارتان كنم.[3].

2580. وقعة صِفّین - به نقل از عمر بن سعد -:آن گاه كه شامیان قرآن ها را بر نیزه ها برافراشتند و به داوریِ قرآن فرا خواندند، علی علیه السلام گفت:«بندگان خدا! من سزاوارترم كه كتاب خدا را اجابت كنم؛ امّا معاویه و عمرو بن عاص و ابن ابی مُعَیط و حبیب بن مسلمه و ابن ابی سَرح نه اهل دین اند و نه قرآن. من بیش از شما با ایشان آشنایم و در كودكی و بزرگی با آنان معاشرت داشته ام. اینان، بدترینِ كودكان بوده اند و بدترینِ بزرگان اند!

این، گفتاری است حق كه از آن، قصد باطل شده است. به خدا سوگند، همانا آنان قرآن ها را در حالی بر نیزه نكرده اند كه [ شأنِ] آن را بشناسند و به آن عمل كنند؛ بلكه این، نیرنگ و عجز و فریب است.

ساعتی، بازوان و جُمجمه هاتان را به من عاریت دهید، كه حق به نقطه برخوردِ [ نهایی با باطل ]رسیده و چیزی نمانده كه دنباله ستمگران بریده شود».

آن گاه، نزدیك به بیست هزار سلاحْ بر كفِ آهن پوش، شمشیر بر شانه و سیه پیشانی (پیشانی پینه بسته) از كثرتِ سجود، به سوی علی علیه السلام پیش آمدند. پیش گام آنان، مسعر بن فَدَكی، زید بن حُصَین و دسته ای از قاریان بودند كه بعداً خوارج خوانده شدند. آنان، او را به اسم خواندند و نه با لقبِ «امیر مؤمنان». [ گفتند]:ای علی! اكنون كه به كتاب خدا فرا خوانده شده ای، شامیان را اجابت كن؛ و گرنه، تو را می كشیم، همان سان كه [ عثمان] ابن عفّان را كشتیم. به خدا سوگند، اگر ایشان را اجابت نكنی، چنان می كنیم.

علی علیه السلام به ایشان گفت:«وای بر شما! من نخستین كسم كه به كتاب خدا فرا خوانْد و به آن پاسخ داد. مرا و دینداری ام را روا نیست كه به كتاب خدا فرا خوانده شوم و آن را نپذیرم؛ بلكه به راستی، جز این نیست كه من با اینان می جنگم تا به حكم قرآن تن دهند؛ چرا كه ایشان از فرمان خدا سرپیچیده و پیمان او را شكسته و كتابش را فَرا پشت افكنده اند. به تحقیق، آگاهتان كردم كه آنان، یقیناً قصد فریب شما كرده اند و خواهانِ عمل به قرآن نیستند».

گفتند:پیِ اَشتر بفرست تا نزد تو آید. و اشتر، صبحگاهانِ شب غُرّش، به قرارگاه معاویه نزدیك شده بود و چیزی نمانده بود كه بدان راه یابد.[4].









    1. وقعة صفّین:483، الإمامة والسیاسة:136/1، شرح نهج البلاغة:220/2.
    2. مروج الذهب:400/2.
    3. نهج البلاغة:خطبه 208، وقعة صفّین:484، بحار الأنوار:556/306/33.
    4. وقعة صفّین:489، مناقب آل أبی طالب:183/3، بحار الأنوار:449/532/32.